تحلیل فیکشن wonderland


تحلیل حاوی اسپویله دوستان!
فیکشن واندرلند خدایی نفس گیر بود! من طی یک روز تمومش کردم چون خب واقعا تعداد صفحاتش کمه ولی غیر از اون شمارو از شدت هیجان یکجا میخکوب میکنه . البته ژانر این فیکشن ژانری نیست که همه خوششون بیاد،خب بالاخره بیدیاسامه!🤓 ولی به نظر من واقعا قشنگ بود،اگه از داستان هایی که ذهنتون رو درگیر میکنه علاقه دارین این فیک برای شما ساخته شده.
خب بریم سراغ تحلیلای بنده ! :
اول به کاپل ناز این فیک اشاره کنم، هیونلیکس!😭 پسرای نازم که همیشه ژانر دارک نمیدونم چرا بهشون میشینه😕اول دونه بدونه،اینکه یه کشیش یا پدر روحانی با لیکسی و دوستاش اینجوری رفتار کرده بود باعث شد یاد دولت خودمون بیوفتم که اونقدرم ربطی به فکس نداشت درواقع.
دومین موضوع سیرک و هیونجین و دوستاشه... نه خدایی نگین فقط من بودم که دلم میخواست اونجا کار کنم؟😭🤣 اصلا فکر کن همچین جایی کار کنی،خدایی از خدا چی میخوای؟نگین مریض روانیم خدایی حال میداد قبول کنین!البته من هی یاد اموی سیرک اسکیز میوفتادم ناخودآگاه...
اون لحظه های پرش زمانی بود؟ اولش خیلی برام گنگ بود،یعنی هی اینجوری بودم که فلیکس چیکار کرده که هیونجین باهاش اینجوری میکنه؟! که آخر سرم معلوم شد بخاطر چیبود ولی از هیونجین به شدن حرصم گرفت!مرطیکه نردبون چرا انقدر پسرمو اذیت میکنی ؟😭
دیگه جونم براتون بگه که بشدت هم از نویسنده عصبانی شدم،این همه اسم و شخصیت بیشعور؛چرا نیکییی ؟! چرا نیکی عزیزممممم؟!چرا پسر ژاپنی قشنگمممم؟! اه اهههه. یعنی به این شخصیت شما جلوی من چیزی بگین میفرستمتون اون دنیا،تقصیر نویسنده اس نه نینیمورا ریکی نازنازی!
دیگه...آها! قضیه لقب هاشون و اون عروسکا... من خیلی خوشم اومد! اصلا نمیدونم حس خوبی بهش داشتم و از این به بعد میدونم که همه تون هتر و کورالین رو شیپ میکنید|چشمک|
تحلیل شخصیت ها👇🏻
هتر(دقت کنید هتر،نه هیونجین!): اصلا با فکر این که مستر هوانگ با پیرسینگ لب ناخودآگاه لبخند میاره رو لبم،چقدر جذاب آخه یزید؟! بشخصه قدرتش رو تحسین میکنم.کاری به اینکه خلاف میکرد ندارم،خیلی سخته تو بخوای اصلا واسه همچین شغلی قدم برداری،چه برسه به اینکه کلی مرگ و میر رو کنترل کنی!! البته دلیل نمیشه نسبت بهش تنفر نداشته باشم حقیقتا! اون عشق رو واقعا درک نمیکرد،به هیچ عنوان:)کورالین از همه چیزش برای هتر گذشت،هدفش،نوجوونیش،آینده اش،غرورش،احساساتش و ویرجین بودنش😔😂(مورد آخر شوخی بود ) ولی خب هتر...اون به قدری همه چیز رو مسخره میدید که بوسه با یکی دیگه براش مهم نبود:)) همش هی میگفت کیل سیرک میدیونن هتر و کوریلین میل همن(لحن دایناسوری بخونید) خب کوفت مرطیکه سادیسمی!احساس تعلق چه ارزشی داره وقتی طرف برات یه بازیعه؟
کورالین(دقت کنید پارت دو):هعی این پسر،چقدر اینحا مظلوم واقع شد:)چقدر خالصانه عاشق هتر بود و ... بیاین بهش نپردازیم!(فکر کنم بالاتر خیلی راجبش غر زدم) اصلا دلم میخواد گریه کنم 😭 ولی خوشم اومد تهش جای اینکه عین همه ی فیکا باتم احمقانه عاشق تاپ باشه کورالین خیلی شیک تصمیم گرفت اون کلاه دوز روانی رو ترک کنه که من خیلی خوشحال شدم!و یه نکته ی دیگه زال بودن کورالین بود،من کلا آدمای زال رو خیلی دوست دارم و به نظرم خیلی خوشگلن؛حالا اگه این شخصیت زال پسر دیپ وویسم باشه چه بهتر:)
جورجیانا یا کارینا: مادررررر😭🛐 اصلا تصور کارینا ی دکتر باعث میشه بیوفتم رو زانوهام ... وای نمیتونمش واییییی خب فکر کنم فنگرلی برای اسپا رو باید تموم کنم😂درهرصورت،این دختر خیلی به دل من نشست:) اینکه همه ی تلاشش رو کرد تا از کورالین محافظت کنه و به نظرم جرات کرد جلوی اون هتر روانی وایسه جا داشت ایستاده تشویقش کنم دختر نازمو.و اینکه نمیدونم من کلا اخلاقم اینجوریه که چه خودم بنویسم چه یه چیزی رو بخونم یه نفرم نباید توش سینگل باشه وگرنه خدایی ناراحت میشم!(نه به سینگلی کارکترا😔) نویسنده میمردی عزیزم یه وینتر یا جیزلی برای دخترم میاوردی؟!
چیفویو یا نیکی: خب اول انتقاد کنم ، چرا نیکییییی چرا نیکیییییی چرا نیکی باید اون یارویی باشه که باعث جدایی هیونلیکس بشههههه. یعنی من از اعماق قلبم به عنوان یه انجین ناراحت شدم ، صرفا چون نیکی و هیونجین توی دنیای واقعی دوستن اینجا باید ببخشید ولی همچین شخصیت گو*ی بهش بدین؟! منکه ناراحتم سر مرگشم ناراحت شدم مشکل دارین برین تو دیوار ثیثیا💞🥰دستم به نویسنده برسه میکشمش بابت اینکه شخصیت نیکی رو اینجوری کرد!!
بابا این بچه باید رفیق هتر میبود بعد عاشق یا یه سونو میشد یا یه جیک یا بقیه ی اعضا!کلا من با سینگلی مشکل دارم یعنی چی.حالا که غرغرامو کردم یکمم از شخصیت نیکی تو فیک بگم،اینکه سعی کرد عشقش رو نگه داره آفرین داشت😭یا حتی اینکه میدونست هتر عاشق یکی دیگست ولی دست از عشقش نکشید بازم قشنگ بود:) نویسنده گیرت بیارم مردی!
فقط لجندا میدونن چرا ننوشتم هیونجین و فلیکس و هتر و کورالین جاش نوشتم😉
تحلیل اندینگ👇🏻
من واقعا از اندینگ بدم اومد.اخه واقعا اینجوری بودم که نویسنده من برای تو یک جوک هستم؟! ولی به نظرم یه جای اندینگ ایراد داشت...هیونجین وقتی اومد فلیکس رو دید که تو دنیای شیفتینگه گفتش که «امیدوارم حداقل اونجا پایان خوشی داشته باشیم» یعنی قبل از قضیه ی منتقل شدن لیکسی به بخش بیماران روانی،فلیکس رو میشناخته؟! و فلیکس یجوری حافظه اش رو بعد از روانی شدنش از دست داده؟ یا حتی یه تئوری دارک تر که خودم مطرحش کردم:
قضیه ی سیرک عجایب هیچوقت دروغ نبوده،فقط اونا لو رفتن و مجبور شدن همه چیز رو ترک کنن و هرکدومشون یجا مشغول شن و فلیکس به هر دلیلی،یه روانی شده! هیونجین یا مَد هتر میره تا مراقب کورالینش باشه...کورالینش که دوباره حافظه اش رو از دست داده و این بار خاطرات نه چندان خوب واندرلند رو به صورت داستان و شیفت میبینه:)
البته این میتونه اونقدرم درست نباشه،چون اون آخر هیونجین یجوری مرد،ولی اگه بیهوش شده باشه و نمرده باشه چی؟!
خب دیگه نمیدونم،مرسی خوندین
لینک فیکشن : https://biaupload.com/do.php?imgf=org-0c350c2767521.jpg